ماهیمون هی میخواست یه چیزی بهم بگه.
تا دهنشو وا میکرد آب میرفت تو دهنش.
نمیتونست بگه. دست کردم تو آکوارییوم و درش آوردم
شرو کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن،
دلم نیومد دوباره بندازمش اون تو، انقد بالا پایین کرد
تا آخر خسته شد خوابش برد
دیدم بهترین موقعس تا خوابه بندازمش تو آب
ولی الان چند ساعته بیدار نشده
یعنی فک کنم بیدار شد دید دوباره انداختمش اون تو قهر کرده خودشو زده به خواب...
این داستان بعضی از آدماس که کنارمونن
دوسشون داریم و دوسمون دارن ولی مارو نمیفهمنو
فقط توی دنیای خودشون بهترین رفتارو با ما میکنن:)
پ ن:یاد جوجوهات افتادم D: سردشون نشه